جواب کامل کنید صفحه ۴۴ هدیه چهارم + آپدیت 1403
در این مطلب از سایت روزیانو با جواب کامل کنید صفحه 44 هدیه چهارم همراه شما هستیم.
جواب کامل کنید صفحه 44 هدیه چهارم
این قصّه را بخوانید و جاهای خالی را پر کنید.
پدر درِ حیاط را باز کرد و ما دوان دوان به سمت راه پلّه ها دویدیم.
از پلّه ها بالا می رفتیم و از اتّفاقات شیرین مهمانی برای هم تعریف می کردیم.
به طبقه ی دوم که رسیدیم، درِ یکی از خانه ها باز شد و آقای همسایه سرش را از گوشه ی در بیرون آورد.
نمی دانم چرا آن قدر عصبانی بود! چشم هایش هم خواب آلود بود.
به او سلام کردم و به سرعت از کنارش گذشتم. پیش مادر رفتم و گفتم: «این آقا چقدر اخموست!»
پدرم گفت: «بهتر نیست به جای اینکه روی دیگران عیب بگذاری، کمی فکر کنی و ببینی چه چیزی این وقت شب او را عصبانی کرده است؟»
به فکر فرو رفتم؛ فهمیدم من و خواهرم مقصّر بوده ایم!
اگر شبی، دیر وقت به خانه رسیدیم آرام و بی سر و صدا در پله ها قدم بزنیم و به آرامی با یکدیگر صحبت کنیم تا همسایه ها اذیت نشوند.
منبع : روزیانو